
در آغاز، تنها سکوت بود؛
و سکوت، آغازی بود برای شنیدن.
صفر، چشمبستهی هستی بود؛
و یک، نخستین پلکزدن جهان.
عدد، زبان بیواژهی هستیست؛
پلی میان تن و ستاره،
میان خواستن و پاسخ گرفتن.
ما در آینداد، به رمزها گوش میسپاریم؛
به عددهایی که نه برای شمارش،
بلکه برای گفتوگو با کیهان زاده شدهاند.
ما در آینداد، هر عدد را مینوشیم،
چون جرعهای از معنا؛
هر جرعه، صفتیست والا؛
هر بینش، چراغیست برای روشنکردن راه.
ما از عناصر هستی، انرژی میگیریم؛
از مبادی انرژی، نغمه میشنویم؛
و با فرکانس، چاکراها را بیدار میکنیم.
ما در آینداد، مانترا میسازیم؛
مانتراهایی از جنس عدد،
که با نیت انسان، به آوای هستی بدل میشوند.
هر مانترا، رشتهای از عدد است؛
و هر عدد، صداییست که اگر با آن همنوا شوی،
جهان، بیدرنگ پاسخ خواهد داد.
ما در آینداد، آزمون نمیگیریم تا قضاوت کنیم؛
ما آینه میسازیم تا انسان، خود را بیپیرایه ببیند.
شناخت، نه برای دستهبندی،
بلکه برای همنوا شدن با مسیر درونیست.
ما در آینداد، پنجرههایی میگشاییم؛ نه برای پیشگویی،
بلکه برای دیدن امکانها، نشانهها، و زمزمههای هستی.
ما در آینداد، اطلاعات را انبار نمیکنیم؛
ما آنها را به آیینه بدل میکنیم،
تا انسان، نقشهی روانی خویش را بازخوانی کند.
ما در آینداد، نه در انتظار، که در همنوایی هستیم؛
هر خواستن، آواییست؛
و جهان، چون کوه، پژواک میدهد.
ما نمیپرسیم که آیا ممکن است؛
ما میخواهیم،
و جهان، آن را ممکن میسازد.
آینداد، نه پایان است و نه راهحل؛
آینداد، آغازِ گفتوگوییست میان انسان و هستی،
در زبان عدد، در لحن نیت،
و در سکوتی که از دلِ معنا برمیخیزد.